ارزش خبري چيست؟
– معيار گزينش رويداد.
اين معيار را دركجا بايد سراغ گرفت؟ در شَمّ روزنامه نگار يا در دل رويداد؟
– در حس ششم
پاسخ پرسش اول درست و روشن است، اما پاسخ پرسش دوم يعني حس ششم، بدترين پاسخ است و اين پاسخ همان است كه فقط روزنامه نگاران آن را مطرح مي كنند.
براي اين كه به درك روشني از اين پرسش كه: معيار گزينش رويداد (يا همان ارزش خبري) در شَمّ روزنامه نگار نهفته است يا در درون رويداد؟ برسيم مي توان چنين پاسخ داد: ارزشهاي خبري در دل رويدادها قرار دارند و نه در شَمّ روزنامه نگار؛ ولي اين شَمّ و درك به كشف ارزشها كمك مي كند.
به عبارت ديگر هر رويداد في نفسه حاوي يك ارزش يا مجموعه اي از ارزشهاست و همين ارزشها هستند كه همواره رگه هاي اصلي خبر را شكل مي دهند. طبعاً توان تعيين و شناسايي اين ارزشها (از لحاظ توجه و اهميت) مقوله اي مهم و تعيين كننده است. به عنوان مثال «ستون نويسان» مطبوعات، غالباً بهانه ورود به طرح مسائل و نقد و بررسي آنها را با يافتن يك عامل مهم، جالب و تازه به دست مي آورند. اين قلمرو مفهومي در روزنامه نگاري مغرب زمين به بهانه خبري (News Page ) شهرت دارد و مراد از آن يافتن عامل مهم جالب و تازه اي است كه نويسنده موضوع خود را با توجه به آن مطرح مي كند. نويسندگان، غالباً اين بهانه خبري را با عنايت به ارزش هاي خبري به دست مي آورند و غالباً معتقدند كه بدون بهانه خبري مناسب و به ويژه فراگير پرداختن مقالات جذاب غير ممكن است.
اما اهميت نقش شَمّ روزنامه نگار هم غير قابل انكار است به ويژه در روزنامه نگاران كهنه كار و پرتجربه. روزنامه نگاران جوان غالباً به علت ناآگاهي از ارزشهاي خبري تا مدتها به تهيه خبرهايي روي مي آورند كه فرودگاه نهايي آنها «سبد كاغذ باطله» است. اما اين امر هرگز مايه يا سبب نوميدي نتواند بود و مسيري آشناست كه اكثر روزنامه نگاران حرفه اي آن را پيموده اند.
شَمّ حرفه اي، حكم ابراز استخراج ارزشهاي خبري را دارد و به ويژه در مقطع تبديل رويداد به خبر خود را آشكار مي سازد. روزنامه نگاران غالباً پس از مدتي كار، و به ديگر سخن در پي حرفه اي شدن، به طرزي ناخودآگاه به مفهومي از خبر دست مي يابند كه بيشتر در اين چارچوب مي گنجد:
• خبر، گزارشي است كه در آن كوشش مي شود تا وجوهي از تصوير جاري يك رويداد و يا فرايند كه مورد توجه مخاطب است، فراهم آيد.
و پس از اينكه چنين مفهومي در ذهن نضج و ريشه گرفت شم روزنامه نگاري شروع به ايفاي نقش مي كند.
اين رويداد يا روند را چگونه به خبر تبديل كنيم؟
در اينجاست كه شَمّ حرفه اي به مقولاتي همچون ارزش تجاري رويداد، منابع محدود، شقوق و انتخابهاي متفاوت، مخاطب، عملكرد رقبا و.. عنايت مي يابد. اما به هر حال فراموش نبايد كرد كه ارزش خبري در درون رويداد قرار دارد، بايد آن را شناخت و با توجه به آن، رويداد را به خبر تبديل كرد؛ و اين جان و خمير مايه صنعت خبر است.
اكنون بازگرديم به همان پرسش نخست: ارزش خبري چيست؟ واقعاً چه عواملي دخالت مي كنند و روزنامه نگاران را وامي دارند تا از ميان ميليون ها رويداد، فقط تعداد مشخصي از آنها را برگزينند؟ در اينجا بحث فقط برسر مرحله انتخاب و گزينش است، زيرا كه عوامل مؤثر بر انتخاب خبر در خارج از مرحله انتخاب اوليه، يك بحث مفصل تر دارد كه در مرحله «فرايند خبر» به آن مي پردازيم _ حتي بحث مثل كمبود جا براي چاپ همه خبرها هم در اينجا مطرح نيست _ بحث، همانگونه كه گفتم، بر سر عواملي است كه در موقع انتخاب رويداد بر اين گزينش تأثير مي گذارند.
فرض كنيم كه فقط براي درج بيست خبر، ظرفيت داريم، اين بيست خبر چگونه انتخاب مي شوند، اگر اين پرسش را براي روزنامه نگار حرفه اي، كه از تجربه كاري برخوردار است مطرح كنيم به طور قطع به مواردي از اين قبيل اشاره خواهد كرد:
بايد تازه تر از بقيه رويدادها باشند، براي مردم مهم باشند، تکليف آنها كاملاً روشن باشد، مربوط به چهره هايي باشند كه مردم بر روي حرف آنها حساب مي كنند….
حقيقت اين است كه در روزنامه نگاري امروز تكليف بسيار از ارزش هاي خبري مشخص شده است و فهرست بلندي از آنها كه به خصوص براي روزنامه نگاران تازه كار حكم ابزار كار را دارد، فراهم آمده است.
گفتيم كه ارزش خبري معيار گزينش رويداد است. پس هر رويدادي طبعاً حاوي يك ارزش يا مجموعه اي از ارزشهاي خبري است، و همين ارزشها هستند كه در مرحله انتخاب رويداد، خود را به گزينشگر رويدادها تحميل مي کنند و پس براي اينكه به اين ارزشها پي ببريم ضروري است كه ابتدا به هر رويداد از دو زاويه و وجه بنگريم:
1. زاويه يا وجه عيني: كه همان ماهيت رويداد است با هر آنچه در آن هست
2. زاويه يا وجه انساني: كه همان ملاحظات عاطفي موجود در هر فرد است.
• وجه عينی:
در اين وجه كه جنبه عيني و منطقي رويداد است با سازه هايي همچون اهميت ذاتي، مشتمل بر بزرگي كارها و اقدامات (مثل احداث يك سد يا نيروگاه برق)؛ بزرگي و فراواني مقدار (مثل قربانيان يك فاجعه)؛ بزرگي و حجم قدرت (نظير قدرت يك دولت يا نهاد و يا شخص)؛ بزرگي نتايج (مانند پيامدها و عكس العملهاي بزرگ)؛ مجاورت كه مشتمل است بر مجاورت جغرافيايي (همانند اهميت كشور هاي همسايه براي ايران) و مجاورت معنوي (مثل اهميت كشورهاي جهان اسلام برا ي انقلاب اسلامي ايران)؛ مساله ندرت كه مشتمل است بر مطلق (سفر انسا ن به كره ماه) و نسبي (سقوط هواپيما)… سر وكار داريم.
• وجه انساني :
در وجه انساني از جنبه عيني فاصله مي گيريم. در جنبه انساني، معيارهاي انتخاب و گزينش ديگر از عينيت برخوردار نيستند و به ديگر سخن، معيارها چندان پايبند استدلال و منطق نخواهد بود. در جنبه انساني نمي توان براي علل انتخابها، حساب وكتاب ويژه قائل شد. علت اين است كه در جنبه انساني نحوه گزينش رويدادهاي به وجوه عاطفي، احساسي، و رواني انساني مربوط مي شود.
• ارزشهای خبري :
اكنون پس از اين مقدمات به توصيف و تعيين ارزشهاي خبري مي پردازيم، ارزشهايي كه در روزنامه نگاري معاصر تقريباً حالت معيار مطلوب (استاندارد) به خود گرفته اند. اين ارزشها در سراسر جهان براي روزنامه نگاران آشنا و شناخته شده هستند.
• دربرگيري ( Impact):
رويدادهاي داراي ارزش خبري دربرگيري است كه بر تعداد فراواني از افراد جامعه تأثيرگذار باشد، و اصلاً مهم نيست كه اين تأثير مثبت است يا منفي، مستقيم است يا غير مستقيم. مثلاً خبر ضرورت تعويض شناسنامه ها، يك خبر داراي دربرگيري است،زيرا كه براي همه مخاطبان مهم است و همه آنان را دربر مي گيرد.
• شهرت (Fame/Prominence ) :
اشخاص، اشياء و نهادهايي كه داراي شهرت هستند، از ارزش خبري برخوردارند.
اين ارزش خبري به خودي خود كاملاً گوياست. البته در اين باره ديدگاهي منتقدانه وجود دارد كه طرح آن ضروري است، به اين معني كه در اين ديدگاه اعتقاد بر اين است كه خبرها، مردم عادي را پوشش نمي دهد، چونکه اينان از شهرت برخوردار نيستند، روزنامه نگاران فقط به مشاهير آنهم بيشتر از نوع قدرتمند و قدرتمدار آنان مي پردازند حال آنكه قهرمانان واقعي مردم هستند. مثلاً در جنگهاي فقط فرماندهان پوشش خبري قرار مي گيرند حال آنكه نقش سربازان نيز بسيار مهم است در واقع از ديدگاه معتقدان به اين نظريه انتقادي، تقشه اي كه خبرها از جهان به مخاطبان ارائه مي كنند. نقشه دقيق وكاملي نيست.
جان پيلجر (John Pilger) روزنامه نگار انگليسي (استراليايي الاصل) كه تاكنون دوبار جايزه بهترين روزنامه نگار در انگليس را كسب كرده است پس از سالها كار حرفه اي به موضوع عدم پوشش مردم در خبرها اعتراف كرده و حتي كتابي را كه در اين باره نوشته است با عنوان قهرمانان(Heroes) روانه كتابفروشيها كرده است او در اين كتاب كه با نگرش انتقادي به ارزش خبريِ شهرت برخورد كرده است. به تجارب حرفه اي خود در استراليا و انگليس، آمريكا، ويتنام، آفريقا، بنگلادش، فلسطين، چکسلواکي سابق، شوروي سابق، و السالوادور مي پردازد و در پايان با اشاره به بازيهاي رسانه اي (Media games) نشان مي دهد كه چگونه مردم تحت الشعاع پوششهاي رسانه اي قرار مي گيرند.
• برخورد، اختلاف و درگيري (Conflict ):
اين گونه از رويدادها حاوي برخوردهايي هستند كه در شكل هاي گوناگون جلوه گر مي شوند اين برخوردها ميان افراد، گروهها و ملتها صورت مي گيرند. اين برخوردها به شكل انسان عليه انسان، انسان عليه محيط و انسان عليه طبيعت، فجايع طبيعي و حوادث مربوط به حيات وحش قابل پيگري هستند. اخبار مربوط به سرقتها، قتلها، جنگها، تصادفها، زلزله ها، و… از اين قبيل خبرهاي «برخوردي» به شمار مي آيند، که در هر حال کشمکش محور اصلي آنها را تشكيل مي دهد كه غالباً از رويدادهاي مورد علاقه رسانه ها هستند.
• استثنا و شگفتي (Oddity)
اين نوع رويدادها از وجه غيرعادي بودن و يا عجيب و استثنايي بودن از ارزش خبري برخوردارند.
به طوري كلي اين رويدادهاي نادر را خوانندگان و مخاطبان خبرها تحت عنوان ترين ها مي شناسند: پيرترين فرد جهان، بلندترين آسمانخراش دنيا، كوچكترين كامپيوتر و مانند اينها.
• بزرگي وفراواني تعداد و مقدار (Magnitude ) :
اين ارزش خبري عمدتاً به اعداد و ارقام مربوط مي شود. فرقي نمي كند كه اين ارقام مربوط به چيست، هر اندازه كه تعداد ارقام بزرگتر باشد – چونكه از جنبه فراگيري اهميت مي يابد– از ارزش خبري بيشتري برخوردار مي شود. به عنوان نمونه، مرگ 100 نفر بر اثر يك تصادف، از مرگ 30 نفر در يك تصادف ديگر، از بخت بيشتري براي گزينش و تبديل شدن به خبر برخوردار مي شود.
• مجاورت (Proximity ) :
مخاطبان رسانه ها ترجيح مي دهند كه ابتدا از خبرهاي مربوط به محله، شهر، كشور و كشورهاي همجوار خود اطلاعات كسب كنند. مجاورت به لحاظ ارزش خبري در دو شكل مورد گزينش قرار مي گيرد: جغرافيايي و معنوي، مجاورت جغرافيايي مثل شهر، كشور و منطقه مجاور؛ و مجاورت معنوي مثل مشابهت هاي فرهنگي، عقيدتي، قومي، اجتماعي و مانند هاي آنها.
• تازگي (Timelyness ) :
دانستن اينكه رويداد در چه وقت به وقوع پيوسته است در جهان رقابتهاي خبري از اهميت ويژه اي برخوردار است. مي گويند: «روزنامه مثل نوزادي است كه در همان روز تولد جان مي سپارد» بنابراين روزنامه اي از لحاظ خبري موفق تر است كه حاوي اخبار تازه تر و به عبارت بهتر حاوي اخبار به هنگام باشد اگر خبر ديروز را امروز چاپ كنيم، تازگي خود را از دست داده است و خواننده رغبتي به خواندن آن نشان نمي دهد، پس هر اندازه كه فاصله وقوع رويداد و درج آن به عنوان خبر، نزديكتر باشد، خبر تر و تازه تر خواهد بود. براي آنكه مخاطب به سرعت نياز خبر ي خود را برطرف كند، بايد به سرعت هر چه تمامتر به او خبر داده شود تا ضمن اينكه نياز خبريش را برطرف مي كنيم، مانع رفتن او به طرف ساير منابع خبري شويم.
رسانه هايي كه از تازگي خبري و اطلاعاتي برخوردار نيستند، به بيماري ريزش تيراژ، كه بيماري سرطان رسانه ها به حساب مي آيد، دچار مي شوند البته بايد اين نكته را افزود كه خيلي از وقتها، جنبه هايي از يك خبر كهنه نيز مي توانند در شكلي تازه آشكار شوند، كه طبعاً در اين صورت باز هم از ارزش خبري برخوردار مي شوند.
اين هفت ارزش خبري كه ذكرشان رفت حالتي منحصر به فرد دارند و مي توانند جنبه هاي ارزشي خبر ها را پوشش دهند و اطلاع از آنها كمابيش مي تواند براي درك ارزشهاي خبري كفايت كند. اما بحث ارزشهاي خبري از وجوه ديگري هم مورد توجه قرار دارد و مي توان گفت كه گرماي خود را حفظ كرده است.
فيليپ گايار (Philippe Gaillard ) فرانسوي در كتاب فن روزنامه نگاري به سه ارزش خبري اشاره مي كند. او در فصل سوم اين كتاب، تحت عنوان «از رويداد تا خبر» ابتدا به بررسي مبحث مسير خبر مي پردازد، و سپس با اشاره به موضوع انتخاب اخبار، به سه ضابطه انتخاب اشاره مي كند.
گايار مي گويد: ظوابط جهاني خبر در خود خبر مستقرند که بايد آنها را در اين عبارت جست: آنچه مورد توجه و علاقه خوانندگان باشد.
گايار اين ضوابط سه گانه را چنين فهرست مي كند:
1. واقعة روزبودن (كه همان عنصر تازگي است)؛
2. اثر گذاري (دامنة انعكاس رويداد درزمان ومكان)؛
3. سودمندي (طرز تلقي مردم نسبت به رويداد)
درادبيات مربوط به ارزشهاي خبري به غير از فيليپ گايار، دونام برجستة ديگر وجود دارد اين دو تن، دوازده ارزش ديگر را به عنوان عوامل مؤثر برگزينش رويدادها معرفي كرده اند.
ارزشهاي دوازده گانه
يوهان گالتونگ (Johan Galtung ) ومري روگ (Mari Ruge ) از چهره هاي برجسته در پژوهشهاي ارتباطي به شمار مي آيند. وشايد بتوان آنان را طلايه داران بحث ارزشهاي خبري شمرد، آنان با نگاهي ويژه به اين ارزشها مي نگرند كه هم اكنون نيز دركانون بحثها و بررسيهاي علمي ودانشگاهي قراردارد.
اين دو تن درسال 1965 مقاله اي با عنوان «ساختار اخبار خارجي (The Structure of Foreign news) چاپ كردند و طي آن به بررسي نحوة ارائة بحرانهاي كنگو، كوبا و قبرس درچهار روزنامة نروژي پرداختند. آنان در اين مقاله آنچنان نظريات خود را ارائه كردند كه در سطح جهاني به چارچوب تكويني بسيار ي از پژوهشها، كتب درسي و آموزشي تبديل شد. آنان در اين مقاله، كه در نشريه پژوهشهاي صلح (Journal of Peace Research) به چاپ رسيد، دوازده ارزش خبري را مطرح كردند. اين دوازده ارزش عملا به مرجعي گريز ناپذير و پيوسته در پژوهشهاي مربوط به اخبار بين المللي تبديل شدند. يكي از علل مطرح شدن اين نظريات در قالب يك الگوي پژوهشي حاكم اين بود كه آراي اين دو محقق ازنخستين پژوهشهاي نظري دراين عرصه بود ند. افزون براين، ارائة نظرية معروف امپرياليسم ساختاري (Structural imperialism)، كه پنج سال بعد از آن (1970 ) از سوي گالتونگ ارائه شد و طرف توجه محققان جهان سوم قرار گرفت، عامل ديگري بود كه به گسترش آراي گالتونگ وروگ كمك كرد.
اين دو پژوهشگر با اعلام يك مرحله اي بودن فرايند تبديل رويداد به خبر، دوازده عامل موثر بر گزينش خبر را مشخص كردند. به عقيدة ايشان هشت ارزش نخست از آن دوازده ارزش، درهمه جاي جهان به طرزي مشترك مورد استفادة روزنامه نگاران قرار مي گيرند و ربطي به مشخصه هاي فرهنگي ملل گوناگون ندارند. اما چهار عامل ديگر از نظر فرهنگي برانتخاب اخبار مؤثرند و دست كم مي توان گفت كه اين چهار عامل در گوشة شمال غربي دنيا از جنبة فرهنگي، به طرزي يكسان و مشابه در امرگزينش اخبار به كار گرفته مي شوند.
اكنون نخست هشت ارزشي را كه با عوامل ومعيارهاي فرهنگي در ارتباط نيستند، معرفي وتشريح مي كنيم و سپس به چهار عامل ديگر كه گالتونگ و روگ آنها را خاص انتخابهاي غربيها مي دانند، مي پردازيم.
1. تواتر (Frequency) :
به اعتقاد گالتونگ وروگ، اين ارزش خبري در حقيقت يك ظرف زماني است كه رويداد، آن را پرمي كند. به عنوان مثال، جنايتها در زمان اندكي روي مي دهند و معني آنها هم ملموس است وبه سرعت نيز در ك مي شوند، مثل ديواري كه زود بالا مي آيد و همه آن را مي بينند، اما مثلاً اجراي يك برنامة آموزشي خيلي زود به چشم نمي آيد و اجراي آن مقتضي زمان بيشتري است (ظرف زماني طولاني تري لازم دارد)، به همين جهت، روزنامه نگاران به پوشش اين نوع رويدادها كه ظرف زماني آنها طولاني است، تمايل نشان نمي دهند. گالتونگ وروگ در تبيين اين ارزش خبري مي گويند كه خبرهايي كه از لحاظ تواتر و فركانس كوتاهترند، بيشتر مطلوب روزنامه نگاران هستند. اما از سوي ديگر، گرايشها و تحولات اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كه ازنظر تكوين و تحقق نهايي مستلزم زمان طولاني تر هستند – و لذا از جنبة معني،مفهوم و وزن ديرتر، از رويدادهاي با فركانس و تواتر كوتاه، درك مي شوند – در خارج از دايرة انتخاب روزنامه نگاران باقي مي مانند و بخت انتخاب شدن را پيدا نمي كنند. بيشتر از زواية آماري به آنها مي پردازند و اين نيز غالباً در نشريه هاي تخصصي صورت مي گيرد.
2.آستانه (Threshold):
آستانه كه مي توان آن را نقطه شروع هم ناميد، درحقيقت اندازه، قد و قوارة رويداد است براي هر رويداد، «آستانه« اي وجود دارد كه اگر رويداد به سطح آن نرسد، اصلاً مخابره نخواهد شد. افزون بر اين، اگر رويدادي به آستانه برسد و مخابره شود، ممكن است كه در درون خود آستانه هاي ديگر ي بيافريند.
اين نكته را ياد آوري كنيم كه هر اندازه كه يك رويداد از نظر آستانه، بزرگتر باشد، براي استمرار درج آن به «درام» يا هيجان قويتري نياز داريم. به عقيدة گالتونگ و روگ، گزارشهاي مربوط به جنگ از موارد بارز برخوردهاي مهيج به حساب مي آيند.
اما، همانگونه كه گفته شد در بسياري از موارد، رويدادهايي كه مخابره مي شوند، درون خود حاوي موضوعهاي پركشش ديگري هستند كه اگر رويداد نخست، مخابره نشده بود و به خبر تبديل نمي شد، رويدادهاي بعد، اصلاً بخت و فرصت تبديل شدن به خبر را به دست نمي آوردند. مثلاً مي توان ماجراي جنگ خليج فارس (حمله آمريكا به نيروهاي عراق در كويت در مرداد 1370) را به عنوان رويداد اصلي و مسالة پرندگاني راكه بر اثر جنگ در لكه هاي نفتي شناور بر آبهاي خليج فارس گرفتار شدند به عنوان «آستانه دوم» تلقي كرد. موضوع اين پرندگان، درام يا خبر پركشش و هيجان آوري بودكه از درون خبر اول سر برآورد.
3. فقدان ابهام (Unambiguity):
فقدان ابهام به مثابه سومين ارزش خبري كه به وسيلة دو محقق مورد بحث مطرح شده است در واقع به وضوح رويداد مربوط مي شود. وضوح به معني ساده سازي نيست، اما به هر حال بايد به طيف گستردة معاني جهت داد و سامان بخشيد. همان طور كه مي دانيم، روزنامه نگاري برخلاف ادبيات، به رمز و رازهاي ژرف نياز ندارد و اين رمز و رازها را درحد منطقي مي پذيرد برخلاف ادبيات كه درآن ابهام و ايهام ابزار کار به حساب مي آيد، در روزنامه نگاري اين امر تا حد امكان كاهش مي يابد.
.4معني داربودن (Meaningfulness):
چهارمين ارزش خبري مورد نظر گالتونگ و روگ تحت عنوان معني دار بودن، خود را در دو صورت نشا ن مي دهد:
الف. مجاورت فرهنگي (Cultural Proximity )؛
ب. مربوط بودن (Relevance ) .
مجاورت فرهنگي براي كسي كه خبر را گردآوري مي كند، در قياس با ساير معيارها معني دارتر به نظر مي رسد. گزينشگر خبر اگر احساس كند كه پيشينة فرهنگي يك رخداد با او و مخاطبان رسانه اش هماهنگي و سنخيت و همخواني دارد، آنرا براي درج و پخش انتخاب مي كند (همچون انعكاس اخبار جوامع اسلامي در رسانه هاي ايران).
مربوط بودن و ربط داشتن هم از همين زاويه و منظر مطرح است رويدادهايي كه در فرهنگهاي دوردست رخ مي دهند، كمتر بخت و امكان گزينش مي يابند، مگر آنكه به صورت تهديد جلوه گر شوند (مثل درج اخبار اوپك و مسائل كشورهاي عضو آن در نشريات غربي در هر زمان كه موضوع نفت براي غرب به صورت تهديد درمي آيد).
.5همخواني و هماهنگي (Consonance)
گالتونگ و روگ پنجمين ارزش خبري را چنين تبيين كرده اند: قابليت پيش بيني كردن يك رويداد و يا تمايل داشتن رسانه ها به يك رويداد.
اين دو محقق مي گويند كه اگر رسانه ها انتظار و قصد تحقق يك رويداد داشته باشند، آن رويداد قطعاً متحقق خواهد شد. به عنوان مثال، مطبوعات غالباً گردهمايي ها را به آن صورتي كه مي خواهند و با ذكر نكته هايي كه مايلند در آنها طرح و برجسته شوند، در معرض ديد مخاطبان قرار مي دهند مثالي كه محققان ما، در اين زمينه ارائه مي كنند برپايي يك گردهمايي بزرگ عليه جنگ ويتنام است كه رسانه ها همة شعارها و ديدگاههاي مطرح شده در اين گردهمايي را ناديده گرفتند و فقط مسألة خشونتي را كه در ضمن آن حادث شد، برجسته كردند.
.6غير منتظره بودن (Unexpectedness)
منظور گالتونگ و روگ از غير منتظره بودن يك رويداد، غير قابل پيش بيني بودن و ندرت رويداد است طبعاً اين معنا را بايد ارزشهايي همچون معني داربودن (ارزش چهارم) و همخواني و هماهنگي (ارزش پنجم ) يافت. بنابراين تازگي رويدادهاي غير منتظره را بايد درگستره هاي آشنا و قابل انتظار جست وجو كرد.
.7استمرار (Continuity)
استمرار يا تداوم ناظر برخبر جاري (Running Story ) است. اگر خبري تحت پوشش خبري قرار گيرد، تا زمان مشخص به طور مستمر تحت پوشش خبري خواهد ماند.
8تركيب (Composition)
تركيب آميزه اي از انواع رويدادهاست. به عنوان مثال، اگر روزنامه اي حاوي چندين خبر خارجي است، چند خبر داخلي به آن مي افزايند تا توازن خبري را برقرار سازند. يا روزنامه اي كه در يك صفحه خود چند خبر منفي دارد، با استفاده از يك يا دو خبر مثبت و گنجاندن آنها در ميان خبرهاي منفي، تعادل مناسب را از لحاظ مضموني در صفحه برقرار مي سازد.
علاوه بر اينها، مي توان براي يك رگة اصلي خبري و فرضاً يك موضوع مهم جاري، موضوعات جانبي فراهم ساخت تا تركيب دلخواه براي خواننده فراهم آيد.
چهار ارزش فرهنگي
همانگونه كه گفته شد، گالتونگ و روگ افزون بر اين هشت ارزش خبري، چهار ارزش ديگر را هم مطرح كردند و گفتند كه اين چهار ارزش از نظر فرهنگي به ابزار كار رسانه هاي غربي تبديل شده اند و درگوشه شمال غربي دنيا هماره در امرگزينش رويدادها مورد استفاده روزنامه نگاران آنجا قرار مي گيرند، و عبارتند از:
.9ارجاع يا تمثل به ملل برگزيده (Reference to elite nations)
يوها ن گالتونگ و مري روگ اثبات مي كنند كه رسانه هاي غربي در اكثر موارد خبري، نمونه هاي خود را از ميان ملل برگزيده انتخاب مي كنند و عامرانه در اين موارد از پرداختن به كشورهاي روبه توسعه مي پرهيزند. مقولات خبري مربوط به جنگلها، انتخابات و فجايع از مثالهاي مناسب براي اين موضوع به شمار مي آيند.
در جنگلهايي كه به نحوي از آنجا به آمريكا و شوروي سابق مربوط مي شوند، نيروهاي متحد اين دو قطب همواره در روزنامه ها تلكسهاي بين المللي و شبكه هاي تلويزيوني و ماهواره اي حضوري پر رنگ، برجسته و ثابت دارند، آن هم در حالي كه كشورها، نيروهايي كه با اين دو قطب سر و كاري ندارند؛ اگر فرضاً درگير جنگ شوند، هرگز با آن شدت و وسعتي كه نيروهاي متحد آمريكا و شوروي سابق تحت پوشش خبري قرار مي گرفتند، پوشش داده نمي شوند و از دايرة خبر، خارج نگاه داشته مي شوند. به عنوان نمونه در نظر بياوريم كشمكش، داخلي چاد و انقلاب نيكاراگوئه را در زمان به قدرت رسيدن ساندينيستها.
يا در مورد انتخابات، که سمبل دموكراسي تلقي ميشود، مي بينيم كه رسانه هاي غربي تبعيض قائل مي شوند، اگر نفس انتخابات مهم است چه فرقي مي كند كه در كجا برگزار مي شود؟ پس بايد صرف نظر از منطقه جغرافيايي تحت پوشش خبري قرار بگيرد، اما مي بينيم كه در عمل چنين نيست: انتخابات مثلاً آلمان، ايتاليا، آمريكا، انگليس، فرانسه و..به مراتب مفصل تر و گسترده تر از فرضاً انتخابات در آسيا، آفريقا و آمريكاي لاتين پوشش داده مي شوند.
در مورد فجايع هم، آداب پوشش خبري از معيارهاي دوگانه اي حكايت مي كنند. كشته شدن يك سرباز آمريكايي در هائيتي يا سومالي به سرعت به آستانه (اندازة لازم براي مخابرة رويداد ) مي رسد، اما كشته شدن مثلاً صدها تن در سيل و طوفان بنگلادش كافي نيست، بايد هزاران نفر بميرند تا خبر اين مرگ و مير به آستانه برسد كشته شدن چند نفر در يك زلزله در آمريكا خيلي زود جواز عبور از آستانه خبري را دريافت مي كند اما مثلاً براي زلزله در مصر يا بوركينافاسو بايد ارقام تلفات به مراتب بالاتر باشد تا خبر آنها مخابره شود.
.10ارجاع به اشخاص برگيزده (Reference to elite Persons)
از آنجا كه اين باور وجود دارد كه عملكرد اشخاص برگزيده و معروف، دامنه دارتر از عملكرد افراد عادي است و عملكرد افراد معروف از بخت الگو گرفتن به وسيله ديگران برخوردار است و چونكه تصور مي شود كه عملكرد اين نوع آدمها بر زندگي سايرين تاثير مي گذارد، پوشش خبري عملكرد افراد برگزيده در رسانه هاي غربي بيشتر از افراد عادي است.
دومين نكته اي كه در بحث مربوط به ارجاع يا تمثل به اشخاص برگزيده بايد به آن دقت كافي مبذول داشت اين است كه عملكردها و واکنشهاي افراد برگزيده غالباً به يك نوع عملكرد و رفتار مسلط و نمونه تبديل مي شود و به اصطلاح «كليشه ساز» مي گردد. بارها شاهد بوده ايم كه چگونه منش و رفتار افراد نامدار – نه الزاماً از وجه معرفتي، رفتاري و علمي و ساير صفات حسنه – به سرمشقي فراگير براي مردم عادي تبديل شده است.
رسانه هاي غربي در اين زمينه بسيار كار آزموده شده اند و از اين تخصص براي تخدير مخاطبان خود استفاده مي كنند. در واقع مي توان نام اين كار آزمودگي و تخصص را صنعت تمايل سازي يا فن ايجاد تمايل گذاشت. رسانه هاي غربي درست مثل صنعت اتومبيل سازي كه هر روز مدل و نوع تازه اي از اتومبيلها را به بازار مصرف عرضه مي كند، نمونه ها و الگوهاي جديدي مي آفرينند تا جمع الگوهاي رفتاري اين ستاره ها، مخاطبان را به نمونه برداري، الگو سازي و تقليد كوركورانه كشاندند و به ديگر زبان از همزاد پندراي مخاطبان با ستاره ها اطمينان حاصل كردند، ستاره ها را با ترفندهاي گوناگون به زمين مي كشند تا يك نسل بي الگو شود (الگوي منفي) و به اين ترتيب، جواني كه تحت تأثير تبليغات و ستاره سازي رسانه ها گرفتار بازي چهره ها و نامها شده است، وقتي ستاره خود را از دست رفته مي بيند، ناچار است برا ي آنكه احساس بي هويتي (و در واقع بي پناهي) نكند، به دامان ستارة جديد ديگري كه همان رسانه ها مي سازند پناه ببرد. اوج وافول نامها در رسانه هاي غربي، به ويژه رسانه هاي آمريكايي از همين قاعده تبعيت مي كند و همين كاركرد تخديري را دارد. بسياري از ورزشكاران و هنر پيشگان آمريكايي را در نظر بياوريد كه پس از كسب شهرتهاي سرسام آور به سان شهاب از صحنه خارج گشته اند و براي هميشه از صحنه هاي نور، صدا، تصوير، و نوشتار، رانده شده اند. البته بعضي وقتها در ستونهايي چون «حالا كجا هستند ؟» حضوري دوباره اما كوتاه و تحقيرآميز داشته اند.
.11شخصيت سازي (Personalization)
رويدادها را عملكرد افراد و مردم مي دانند هويت بخشيدن به افراد به مراتب آسانتر از هويت دهي به ساختارها، نيروها و نهادها است بنابراين، همانطور كه بارها در رسانه ها شاهد بوده ايم، به جاي فرضاً عنوان «دولت انگلستان» نام جان ميجر را شنيده ايم. به نظر مي رسد كه همين مثال كوچك براي روشن ساختن بحث شخصيت سازي كافي باشد و لذا از طرح مثالهاي بيشتر خودداري مي كنم.
.12منفي گرايي (Negativity)
كشف اين عامل مؤثر برگزينش خبرها به وسيله اين دو محقق از نگاه عميق و تيزبين آنها حكايت مي كند. مراد از منفي گرايي اين است: خبر بد، خبر خوب است؛ و همين برداشت است كه جوهره اصلي نگاه خبرگزاريهاي غربي به جهان سوم را شكل مي دهد. دلايلي كه اين محققان براي عامل منفي گرايي ارائه مي كنند، اين چنين فهرست مي شود:
– غير منتظره است (ارزش ششم)؛
– بدون ابهام است ( ارزش سوم)؛
– به سرعت رخ مي دهد ( نخستين ارزش، تواتر كوتاه)؛
– همخواني و هماهنگي دارد ( ارزش پنجم).
البته بايد اين توضيح را اضافه كرد كه همخواني و هماهنگي در ارتباط با توقعات عمومي از اوضاع جهان مطرح است و بنابراين از نظر آستانه (ارزش دوم) در ردة پايين تر از خبر هاي مثبت قرار مي گيرد.
از ديدگاه رسانه هاي غربي بايد در جهان سوم صرفاً به دنبال عوامل و رويدادهاي منفي بود نظير خشونت، بحران، فاجعه و خبرهاي مربوط به كودتاها، اعدامها، نظاميگري، تروريسم، فساد وناهنجاري و.. تا بتوانند به عنوان گرايش خبري در آن رسانه ها قابل ارائه باشند در حالي كه اخبار مثبت جهان سوم كه حاكي از رشد و پيشرفت هستند، جايي در محافل خبري غرب نمي يابند.
به اين ترتيب، با توجه به مباحثي كه مطرح شدند ديگر نمي توان در اين نكته ترديد كرد كه «ارزشهاي خبري» از عجيب ترين و پيچيده ترين ساختار هاي معنايي در جهان رسانه ها به حساب مي آيند.
سهم و نقش روزنامه نگار
به نظر مي رسد كه اكثريت قريب به اتفاق روزنامه نگاران – حتي به گونه اي غيرارادي – به ارزشهاي خبري توجه مي كنند و لذا نمي توان با خوش بيني اين رأي را پذيرفت كه رويدادها خودشان باعث انتخاب خود مي شوند. شايد گي تاچمن (Gaye Tuchman)، پژوهشگر عرصه ارتباطات بهتر از هر كس اهميت گزينش خبر به وسيلة روزنامه نگاران متعهد را دريافته و موشكافي كرده است او مي گويد: داوري در قبال خبر، دانش مقدس و توانايي پنهاني است كه روزنامه نگاران را از ديگران متمايز مي سازد.
اكنون پرسش اين است كه آيا كار گزينش خبر روساخت است يا اينكه ژرف ساخت ديگري در امر گزينشگري خبر دخيل است؟
عده اي از پژوهشگران معتقدند كه: ژرف ساخت اصلي دخيل برگزينش خبر عقل سليم نظام راهبر و همچنين ايدئولوژي است.
پس هماره بايد به ياد داشته باشيم كه بحث ارزشهاي خبري مي تواند هميشه نيمه تمام بماند لذا بايد لحظه به لحظه به درك تازه اي از ارزشهاي خبري دست يافته شود كه هدف آن رفع نيازهاي متعالي انسان باشد و قدرت درك شرايط اجتماعي، سياسي، اقتصادي، و فرهنگي را به مخاطبان بدهد تا بتوانند در شكل دهي به سرنوشت جامعه خويش مشاركت داشته باشند؛ چه همان گونه كه در گزارش مك باريد آمده است: اطلاعات بايد به ابزار آزاديبخش تبديل شود.