جامعه شناسي توليد خبر – ساختن خبر
– ما خبرها راجعل نمي كنيم.
– بله، جعل نمي كنيد، ولي خبرها را مي سازيد!
حقيقت نخست را روزنامه نگاران مي گويند ولي نظر مردم متعلق به كساني است كه دست اندركار علوم اجتماعي هستند.
گروه دوم از ساختن خبرها (Constructing the news) يا خبرسازي و ساخت اجتماعي واقعيت (Social construction of reality) سخن مي گويند.
روزنامه نگاران مي گويند كه يك روزنامه نگار مسؤول، جهاني را كه مي بيند گزارش مي كند و آنچه مي نويسد واقعيت است هر چند كه ممكن است كه در اين واقع نگاري دچار احساسات و احياناً جانبداري شود.
دانشمندان علوم اجتماعي مي گويند رويدادها به خودي خود به خبر تبديل نمي شود و اين روزنامه نگاران هستند كه خبرها را مي سازند حتي اگر روزنامه نگاران بگويند كه خبرها واكنشهاي تصادفي در برابر رويدادهايي تصادفي هستند، كارشناسان علوم اجتماعي دوباره خواهند گفت كه شما تصادفاً از اين رويدادهاي تصادفي، خبر مي سازيد!
البته روزنامه نگاران هم مي توانند ازدانشمندان علوم اجتماعي بپرسند كه: خود شما علم را كشف مي كنيد يا مي سازيد؟
اين بحث همچنان ادامه دارد، اگر ادامه نمي داشت ادبيات مربوط به جامعه شناسي توليد خبر پديد نمي آمد. البته براي علاقه مندان به بحث خبر موضوع جامعه شناسي توليد خبر با اين فصل به پايان نمي رسد. در اين فصل صرفاً نماي كلي مباحث مطرح شده در اين زمينه ارائه مي شوند.
محققاني همچون ماكس وبر (Max Weber ) در فاصلة سالهاي 1921 تا 1946 در بحث جامعه شناسي توليد خبر از جايگاه به عنوان يك فرد سياسي نام برده اند. رابرت پارك (Robert Park) كه خود يك روزنامه نگار بوده است در سال 1923 از خبر و توليد خبر به عنوان شكلي از دانش ياد كرده است اما ريشة بحث جامعه شناسي توليد خبر به همان مطالعات دهة هزارونهصد وپنجاه و بحثهاي كورت لوين، وايت، باس، در مورد دروازه باني خبر كه در فصل دهم تشريح شد، مي رسد.
اصطلاح دروازه باني همچنان محور دروازه اي به حساب مي آيد كه ميان سازمانهاي خبري و محصولات خبري قراردارد. و اتفاقاً موضوع اصلي بحث بر همين محور متمركز است. پرسش اين است كه: چرا بحث دروازه باني فقط بر انتخاب و عدم انتخاب خبر متمركز است و توجهي به اينكه خبر چطور ساخته مي شود، ندارد؟
از نگاه جامعه شناسان، سه نگرش كليدي در ساخت دهي خبرها- و نه انتخاب آنها- نقش دارند و بايد در جامعه شناسي توليد خبر به آنها توجه داشت:
1- نگرش اقتصادِ سياسي: كه نتيجة فرايند خبر و ساخت اقتصادي سازمانِ خبري ذيربط را بررسي مي كند (سود جويي اين صنعت خصوصي از يك طرف و كنترل دولتي از طرف ديگر و بالاخره جريانهاي خبري معطوف به حفظ دولت).
2- نگرش سازمان اجتماعي كار خبري: كه رويه هاي شغلي و سازماني محدود كنندة تلاشهاي روزنامه نگاران را بررسي مي كند.
3- نگرش فرهنگ شناسانه (انسان شناسانه): كه به جاي رويه هاي شغلي و سازماني به نيروي محدود كنندة سيستمهاي نمادين فرهنگي مي پردازد. در تشريح بيشتر اين سه نگرش مي توان چنين گفت:
در نگرش اقتصاد سياسي، اصلي ترين بحثهايي كه مطرح مي شوند به اين شرح هستند:
٭ سرمايه داري حاكم بر رسانه ها، مشي رسانه اي خبرنگاران، دبيران و سردبيران را تعيين مي كند؛
٭ خبرها از ماهيت حافظ دستگاه (دولت) برخوردارند؛
٭ خبر ها به جاي آنكه بر نهادها و ساختار متمركز باشند، فردمدار هستند.
٭ چرا خبر ها به اين شكل گسترده به منابع رسمي متكي هستند؟
٭ چرا خبرها ي سبك هرم وارونه (به ويژه با عنايت به نقش «ليد» و برجسته سازي در آن) جاي سبك تاريخي را گرفته است؟
٭پيامدهاي منطقي نشان دادنِ فرايند سياسي از طريق خبرها چيست؟
شايد جامعترين تعريف و توصيف نگرش اقتصاد سياسي را بتوان در كتاب معروف رضايت آفريني (consent Manufacturing) نوآم چامسكي و ادوارد اس. هرمن (Edward S. Herman) يافت. اين دو محقق در اين اثر بحث مدل تبليغاتي (Propaganda Model) وسايل ارتباط جمعي را مطرح مي كنند، كه طبق آن، كار رسانه ها بسيج كردن حمايتها در جهت منافع ويژه اي است كه فعاليتهاي دولتي و خصوصي را حاكم مي سازند. در اين مدل، خبرها در خدمت قدرت حاكم هستند.
به عقيدة چامسكي و هرمن، كه ارزيابي خود را از منظر اقتصاد سياسي انجام داده اند، خبرها در رسانه هاي آمريكا محصولات چند سازمان سود جويند: صنعتي وابسته به تبليغات براي سود وابسته به دولت به خاطر منابع، و مرعوب گروههاي دست راستي، ضمن آنكه وظيفة تحريك افكار عمومي را عليه مخالفان سياست خارجي امريكا نيز بر عهده دارند. يعني همان پنج فيلتر مالكيت رسانه، تبليغات، منبع، شركتهاي بزرگ و جناح راست، و مشي ضد كمونيسم كه قبلاً به آن ها اشاره شد. بايد خاطرنشان ساخت كه نگرش اقتصاد سياسي بيشتر متعلق به منتقدان و تحليلگران تندرو و وسايل ارتباط جمعي است. اين منتقدان، كه نسبت به غرب خوش بين نيستند، نوع خبرها و جريانهاي خبري جوامع غربي را از نوع خبرها و جريانهاي خبري نظامهاي اقتدارگرا و مستبد مي دانند (نظام هايي مثل آلمان هيتلري، اسپانياي فرانكو، ايتالياي موسوليني و پرتغال سالازار)
نگرش سازمان اجتماعي كار خبري، كه در آن چند نوع خبر شناسايي شده است:
– عادي (Routine news): اين نوع خبر از نگاه معتقدان به نظرية سازمان اجتماعي كار خبري، به رويدادي اطلاق مي شود كه از قبل براي وقوع آن برنامه ريزي شده است و خود دست اندرکاران و رويداد نيز در تبديل رويداد مورد نظر به خبر دست و نقش دارند.
– رسوايي (Scandal): رويدادي اطلاق مي شود كه از قبل برنامه ريزي شده ولي تبديل كنندگان اين رويداد به خبر، كسان ديگري به جز برنامه ريزان رويداد هستند.
– اتفاق (Accident): رويدادي است كه براي آن برنامه ريزي نشده و عامل تبديل آن به خبر، كسي به غير از عامل (بيچارة) آن رويداد است.
همان طور كه ملاحظه مي شود اين طبقه بنديِ گونه هاي خبري، عملاً بر اين اساس كه رويدادها چگونه به اطلاع سازمان خبري مي رسند، صورت گرفته است و در هيچ يك از آنها شكل گيري رويداد در جهان، كه رسانه هاي خبري رأساً با جست و جو در عرصة جهاني به كشف آن نايل مي شوند، به طور خود به خودي صورت نگرفته است.
از ديدگاه نگرش سازمان اجتماعي كار خبري، روزنامه ها «جهان خارج» را منعكس نمي كنند؛ آن چه در روزنامه ها انعكاس مي يابد رويه هاي كساني است كه قدرت تعيين تجارت ديگران را دارند.
طبق اين نگرش، جهان براي روزنامه نگاران به طرزي بوروكراتيك سازماندهي شده است و به آن مي توان نام سازمان «حوزه هاي خبري» و يا «منابع رسمي» را داد. روزنامه نگار در چنين سازماني به كشف خبر مي پردازد و داستان ژورناليسم داستاني روزانه است كه ميان گزارشگران و مقامات رسمي به طرزي تعاملي تكرارمي شود.
طبعاً نمي توان به صراحت اظهار نظركرد و گفت كه كدام يك از اين دو طرف در اين تعامل دست بالا را دارند اما آنچه تقريباً از نگاه سازمان اجتماعي كار خبري محرز است اين است كه مركز «توليد خبر» را رابطه ميان گزارشگران و منابع رسمي شكل مي دهد و اين يعني تعامل نمايندگان بوروكراسي خبري و بوروکراسي دولتي.
اين امر از آنجا در خور اهميت است كه منبع خبري و نحوه كاربرد آن مهم ترين ابزار روزنامه نگاران را تشكيل مي دهند و حتي رابطة گزارشگر و منبع خبري، رابطه اي نزديكتر از رابطه گزارشگر با دبير يا سردبير است.
پس اگر يكي از منابع تئوريك يا نظري در زمينة جامعه شناسي خبر، تعامل نمادين يا ديدگاههاي ساختار گرايانة اجتماعي در قبال جامعه است، يكي ديگر از اين منابع نيز نظرية سازماني يا بوركراتيك است. به عبارت ديگر، اگر خلق خبر همان توليد اجتماعي واقعيت است ازديگر سو مي تواند مصنوع اجتماعي يك محصول سازماني هم باشد، مصنوعي كه مثل ساير كالاهاي مصنوع قابل مطالعه و بررسي است. در چنين گستره اي، اعضاي سازمان، ارزشهاي شخصي خو د را با شروط سازماني در توليد خبر عجين مي كنند طبق اين نگرش بايد سازمان، و نه فرد، را مطالعه كرد تا در زمينة راندمان يا حاصل كار كرد آن كه در اينجا خبر است، به داوري رسيد. در اين نگرش، نقش خبرنگاران و گزارشگران،كه حوزه هاي خبري را پوشش مي دهند، با منابع خبري مصاحبه مي كنند، بيانيه ها و اطلاعيه هاي خبري را بازنويسي مي نمايند، تلكسها را تنظيم مي كنند، و غيره تقريباً ناديده گرفته مي شود. در اين نگرش، مهم نيست كه خبرنگاران و گزارشگران كه هستند؟ و يا ازكجا آمده اند؟ بلكه آنچه مهم است اين است كه آنان به زودي در ارزشها ورويه هاي سازمان ژورناليسم، اجتماعي مي شوند و به دلالي قدرت براي سازمانهاي مطبوعاتي خود مي پردازند. به عبارت ديگر آنچه در نگرشهاي سازماني همچون رگة اصلي خود نمايي مي كند اين است كه اولاً محدوديتهاي سازماني عليرغم نيات فردي كارگزاران ارتباطي اعمال مي شوند، و ثانياً ساخت اجتماعي واقعيت در هر نظام اجتماعي گريز ناپذير است.
نگرش فرهنگ شناسانه ( انسان شناسانه) برخلاف اين نظريه كه خبرهابه طرز اجتماعي ساخته مي شوند، بر ساخت انساني خبر تأکيد مي ورزد. معتقدان به اين نگرش مي گويند كه رويداد صرفاً يك اتفاق در جهان نيست، رابطه اي است ميان يك رخداد خاص و يك دستگاه يا نظام نمادين مفروض.
البته اين نگرش عملاً هنوز به صورت يك مكتب فكري مورد قبول واقع نشده است و صرفاً يك نگاه فرهنگيِ برگرفته از همان نگرش سازماني تلقي مي شود. در حالي كه نگرش سازماني به عوامل حاكم تعاملي ميان «مردم» مي پردازد، نگرش فرهنگي توجه خود را به عوامل نمادين خبر درميان «حقايق» و «نمادها» معطوف مي دارد. در اين نگرش، ارزيابيهاي نسبت به تعميم انگاره ها و كليشه ها جاري در رسانه ها صورت مي گيرند (مثلاً نحوة برخورد با سياهپوستان با نحوة برخورد با خارجيها در يك نظام رسانه اي مفرض) طبق اين نگرش رسانه ها ملزم هستند كه در چارچوب فرهنگ و با كاربرد نمادهاي فرهنگي فعاليت كنند، و روزنامه نگاران عنصر «فرهنگ» را بر «ساختار» ترجيح مي دهند. نظرية «شخصيت سازي» گالتونگ وروگ راكه در فصل دوم مطرح شد به ياد بياوريم و اين نكته را كه چرا رسانه ها به جاي ساختارها به افراد مي پردازند و در واقع چرا به جاي نيروهاي اجتماعي افراد برجسته مي شوند؟
اين همان ايدئاليسم فرهنگي است كه از اين باور غربي كه «فرد ارباب مقدرات خويش است» ريشه گرفته است.
به هر حال در گستره اجتماعي توليد رسانه اي نفوذهايي بر سازمانهاي رسانه اي اعمال مي شود كه مي توان آنها را در نمودار زير نشان داد:
نمودار نفوذهاي حاکم بر سازمان رسانه اي
به هر حال، بايد اين نکته را به خاطر داشت که در جامعه شناسي رسانه اي متن محصول سازمان توليد کننده آن است.