مدلهای حركت يا جريان خبر
يورگن هابرماس، استاد دانشگاه فرانكفورت- زادگاه مكتب فرانكفورت- معتقد است كه تجدّد و توسعه با خود خردگرايي و رهايي به ارمغان نمي آورند، ره آورد آنها بي خرديِ ژرف است. سرمايه داري از رهگذر تجدّد و توسعه با استفاده از وسايل ارتباط جمعي به دستكاري افكار عمومي مي پردازد و اين يعني: تحميل نيازهاي اجتماعي.
هربرت اي. شيلر (Herbert I. Shiller) استاد دانشگاه كاليفرنيا اساساً به اين موضوع معتقد است كه كار وسايل ارتباط جمعي آمريكا دستكاري در مغزها و قلبهاست.
ژان دارسي (Jean d’Arcy )، جامعه شناس فرانسوي و اولين پايه گذار مفهوم مهم حق برقراري ارتباط در اشاره به جريانهاي خبري كه به وسيله كانونهاي محدود و مشخص براي سراسر جهان ساخته و پرداخته مي شوند و به طرزي يكطرفه مثل باران از بالا به پايين بر سر مخاطبان مي بارند. مي گويد: اين ارتباط نيست…افزايش تعداد رسانه ها به ويژه در جهان روبه توسعه- كه غرب آن را توصيه مي كند- مشكلي را حل نمي كند همين ماهيت عمودي جريان اخبار و اطلاعات است كه محور اصلي اختلافات مي دهد را تشكيل مي دهد. به عقيده دارسي حق ارتباط افقي است، نه عمودي كه از صاحبان قدرت به سوي اعضاي عادي جاري باشد.
نظريات انتقادي فراوان ديگري نيز عليه جريان يكسوية اخبار و ذات پنهان تجاري آن وجود دارد يعني جرياني كه با تبعيض آشكار، خبرهاي مفيد را در مسلخ خبرهاي قابل فروش و هماهنگ با فضاي تحت سلطة خبرگزاريهاي بين المللي قرباني مي كند طرح اين نظريات انتقادي تاكنون به كشف سه مدل جريان يا حركت خبر انجاميده است:
مدل مركز- پيرامون
در اين مدل كه در نظرية «ساختاري امپرياليسم» به وسيلة يوهان گالتونگ (Johan Galtung ) مطرح شده است جهان به دو بخش مركز و پيرامون تقسيم مي شود. در مركز جوامع حاكم و در پيرامون جوامع وابسته به مركز قرار مي گيرند.
يوهان گالتونگ در اين نظريه از شبكه هاي بين المللي ارتباطي به مثابه شبكه هاي فئودالي ياد مي كند. مدل گالتونگ چهار ويژگي را در مورد جريان خبرهاي بين المللي مطرح مي سازد:
1- رويداد هاي خبري مربوط به مركز (جوامع حاكم) در مقايسه با رويدادهاي مربوط به پيرامو ن، از ثقل بيشتري در مطبوعات جهان برخوردارند،
2- حجم تبادل خبر ميان مركز و پيرامون با حجم تبادل خبر ميان خود ملل مركز تفاوت چشمگير دارد،
3- خبرهاي ملل مركز سهم عمده اي از رويدادهاي خارجي را در رسانه هاي پيرامون به خود اختصاص مي دهند و در حالي كه خبرهاي پيرامون در رسانه هاي مركز سهم كمتري دارند،
4- جريان خبر در ميان ملل پيرامون ناچيز است و يا اصلاً وجود ندارد.
در مدل گالتونگ اثبات اين نكته مورد نظر است كه بسياري از رسانه ها در كشورهاي پيرامون (جنوب) از جهت نحوة پوشش رويداد هاي جهاني شبيه به يكديگر هستند و همه كمابيش به يك ميزان تحت تأثير جريانهاي خبري كشورهاي مركز (شمال) قرار دارند.
گالتونگ معتقد است كه كشورهاي رو به توسعه از اين لحاظ به خبرگزاريهاي فراملي وابسته اند در حالي كه همه مي دانيم كه اين خبر گزاريها عملاً بر بحرانها، كششها و جرايم- به هنگام مخابره خبر از پيرامون به مركز- تأکيد مي كنند و در مقابل، هنگامي كه ملل پيرامون به خاطر وابستگي خبري، به انعكاس خبرهاي مركز در نشريات خود مي پردازند، خواسته و ناخواسته ذهنيت وسايل ارتباط جمعي غرب را براي مخاطبان خود به ارمغان مي آورند و اين امر به ايجاد ارتباط جمعي غرب را براي مخاطبان خود به ارمغا ن مي آورند و اين امر به ايجاد يك امپرياليسم فرهنگي مي انجامد زيرا كه ادامة اين روند عملاً سبب مي شود كه به تدريج توليد كنندگان و مصرف کنندگان خبر در جنوب نظير همتايان خود در مركز بينديشند و اين يعني از چشم غرب به جهان نگريستن.
در هر صورت گالتونگ معتقد است كه امپرياليسم ارتباطي به امپرياليسم فرهنگي مي انجامد. گاتونگ در نظريه ساختاري امپرياليسم (1971) مهمترين وجوه ساختار بنيادين جامعه بين المللي را چنين برمي شمارد: امپرياليسم فرهنگي و ارتباطي، امپرياليسم اقتصادي، امپرياليسم سياسي و نظامي.
آراي گالتونگ هنوز دركانون بحث مناسبات جهاني قدرت قرار دارند به عقيدة او: «نظام اخبار بين المللي» بخشي از امپرياليسم فرهنگي و ارتباطي جهاني است. او اهميت انواع امپرياليسم (ارتباطي،فرهنگي، سياسي، اقتصادي، ونظامي) را به يك ميزان مي داند و براي آنها ساختارهاي مشابهي را قائل مي شود (Isomorphic Structures )؛ و چنين نتيجه مي گيرد كه: از آنجا كه نظام بين المللي اخبار بخشي از ساختار جهاني است؛ پس مشخصة نظام خبر وجود يك رابطه تعاملي عمومي (Vertical interaction relation ) ميان مركز و محيط و يك ساختار تعاملي فئودالي است.
رابطة عمودي همان نكته اي است كه ژان دارسي هم از آن به عنوان محور اصلي اختلافات ياد كرده است. به اين ترتيب با توجه به مدل مركز- پيراموني گالتونگ مي توان چنين نتيجه گرفت كه وابستگي رسانه هاي پيرامون به اخبار مركز به ايجاد ساختارهاي تازة امپرياليستي براي جريان هاي خبري مي انجامد و چهار خبرگزاري بين المللي يونايتد پرس و آسوشيتد پرس (آمريكا)، فرانس پرس (فرانسه) و رويتر (انگليس) براي امريكاييها، فرانسويها و انگليسيها قلمروهاي انحصاري نفوذ اطلاعاتي ايجاد مي كنند و اين نوع ارتباطات بين المللي، نمونة بازر ساختار نوين استعماري مناسبات جهاني قلمداد مي شود به همين دليل است كه گالتونگ مشخصة مناسبات شمال وجنوب را داراي ساخت فئودالي تصورمي كند.
بايد يادآوري كه يكي از عمده ترين دلايلي كه براي اعتبار و صحت نظريه هاي ساختارگرايي و وابستگي اقامه مي شود اين است كه اين نظريات قادر به ايجاد و ارتقاي شكلهاي تازه اي از اقدام سياسي و سازمانهاي اجتماعي- اقتصادي شده اند.
مدل شمال – جنوب
در اين مدل نيز جريان خبر يك جريان عمودي است و سير و گردش اخبار از شمال (كشورهاي صنعتي) به جنوب (كشور هاي روبه توسعه) جاري است.
در مدل شمال- جنوب هم مثل مدل مركز- پيرامون، جريان خبر بين شمال قوي است و جريان خبر بين جنوب ضعيف است. ضمن آنكه جريان خبر شمال به طرزي عمودي و قوي به سوي جنوب جاري است ولي از جنوب به شمال اين گردش بسيار ضعيف و نامحسو س است.
طبق اين مدل اگر خبري از جنوب به شمال برود حركت آن درست مثل انتقال مواد خام از جنوب به شمال است و همان طور كه مواد خام جنوب در شمال پردازش مي شود و به صورت كالا دوباره به جنوبي ها فروخته مي شود رويدادهاي جنوب نيز از سوي شماليها به شمال برده مي شوند و پس از پردازش به نام خبر براي جنوبي ها عودت داده مي شوند.
بنابراين با توجه به مدل شمال- جنوب و روند نامتعادل و نامعقول آن، جنوبيها بايد به ايجاد جريانهاي خبري افقي (ميان جنوب و جنوب) از طريق تشكيل خبرگزاريهاي مشترك منطقه اي بپردازند و اين روند معيوب و يكسوية حركت خبر از شمال به جنوب را تغيير دهند و اصلاح كنند.
مدل مثلثي
در اين مدل، در حقيقت شمال به دو بخش شرق و غرب تقسيم مي شود و در عين حال جنوب در يك چارچوب قرارمي گيرد.
مدل مثلثي كه حاصل پژوهشهاي دو پژوهشگر به نامهاي جورج گربنر (George Gerbner ) و جروج مرواني (George Marvanyi ) است مبتني بر اين است كه شرق و غرب عمدتاً به خبرهاي مناطق ژئوپولتيك مورد علاقة خود توجه مي كنند، در حالي كه سهم عمدة خبرهاي خارجي در رسانه هاي جنوب متعلق به خبرهاي شرق و غرب است. افزون بر اين، اروپاي غربي نيز پاي ثابت پوشش خبري درگوشه و كنار جهان است.
در هر صورت اكثر پژوهشهايي كه در قلمرو جريان خبري تحت سلطة شمال به عمل آمده اند حاكي از آن هستند كه سلطه خبري شمال باعث مخابره نشدن خبرهاي مربوط به پيشرفتهاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و… جهان سوم مي شود و به طور همزمان تصويري كه جريان خبري شمال از جنوب ارائه مي كند حاكم از ابدي نشان دادن خشونت و بي نظمي در جها ن سوم است در جريان خبري شمال سعي مي شود كه جهان سوم ناقض حقوق بشر، غير منطقي و بدوي نشان داده شود. افزون بر اين، همين سلطة خبري موجب تحميل فرهنگ مصرفي و تلقين الگوي هاي ذهني و رفتار غربي به جهان سوم مي شود و در اين سلطه و تهاجم خبري مطلوبترين هدف شمال نابود كردن هويت مذهبي- فرهنگي و از بين بردن اقتدار ملي در جهان سوم است.